شب یلدا در زبان مازندرانی « چله شو » خوانده میشود و شب نخست این چهل شب را « گت چله » میگویند كه از اول دي ماه تا دهم بهمن ماه مي باشد.
امروز نیز جشن یلدا در ایران بسیار گرامی داشته میشود. آشنایان با گرد هم آمدن و شبنشینی تا صبح از خوشی و برکت حرف میزنند.
مسنترها برای همه قصه تعریف میکنند. شب یلدا یا شب چله همراه با خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوههای گوناگون است که همه، جنبه ي نمادین دارند و نشانه ي برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند.
این میوهها که اغلب دانههای زیادی دارند، نوعی جادوی سرایتی محسوب میشوند که انسانها با توسل به برکتخیزی و پردانه بودن آنها، نیروی باروی را در خود افزایش میدهند و همچنین انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمایندگانی از خورشید در شب بهشمار میروند.
در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پُری آن، آیندهگویی میکنند.
مازندران به واسطه قدمت فراوان خود و محاصره شدن در میان رشته کوه های البرز، هنوز بسیاری از آیینهای باستانی خود را حفظ کرده است، هرچند متاسفانه بسیاری از آنها امروز چندان رونقی ندارد و در حال فراموش شدن است. اما یلدا در مازندران قدمتی دیرینه دارد همانند بسیاری از آیینهای مخصوص محلی، مزیّن به آداب و روشهایی است.
در این شب، زنان خانه از صبح روز آخر پاییز، مشغول به کار میشوند، آنهاخانه را برای برپایی مراسمی سنتی آماده می کنند، همه خانوادهها برای شام حتما” پلو میپزند. در اعتقادات مازندرانیها شب یلدا شب مهم و پرشگونی است و همه افراد خانواده دور هم جمع می شوند و با خوردن هندوانه، ماست، میوه و آجیل(گندم بوده داده، نخود برشته، تخم هندوانه و کدو، بادام، پسته، کشمش، انجیر و توت خشک)، و برخی میوههای محلی مانند کِنِس سرمای فصل زمستان را از خود دور می کنند.
یکی از مهمترین و خوشمزه ترین شیرینیهای مازنیها در این شب « پشت زیک » است که با کنجد و شکر درست می شود. آنها معتقدند که با خوردن ماست یا هندوانه در شب یلدا، هرگز در زمستان سردشان نخواهد شد.
بسیاری از خانواده ها در شب یلدا، پس از خوردن شام، برای شب نشینی شب یلدا به خانه ي خویشاوند بزرگتر می روند. قبل از تناول شب چره، پدر خانه، لای قرآن را می گشاید و یک صفحه از آن را قرائت می کند، سپس برای اموات خود و اهل محل درخواست آمرزش از درگاه خداوند می کند.
پیران اعتقاد دارند که در این شب زمین نفس می کشد و از این به بعد روزها به اندازه یک جو بلند شده و شب ها کوتاه می گردد.
در روستاهای مازندران با اعتقاد بر اینكه خیرات كردن در اول شب زمستان موجب زیاد شدن روزی می شود با كمك كردن به فردی كه معروف به « آل » است و با سیاه كردن صورت خود و پوشیدن لباسی كه هویتش معلوم نشود با رفتن به درب خانه های مردم برای نیازمندان آذوقه زمستان را جمع آوری میكند.
خواندن داستان های مازندرانی،شعرهای امیرپازواری شاعركهن مازندرانی یاامیری خوانی و گرفتن فال حافظ و فال گردو از مهمترین مراسم یلدا در مازندران است.
همچنین در این شب تازه دامادها بغچه ای شامل تمام چیزهایی كه برای شب چله لازم است، به اضافه ماهی و مرغ، بعد از غروب آفتاب به خانه همسر آینده خود میفرستد.
برگزاری و نشانه شناسی یلدا در مازندران نیز دارای تنوع است و در مناطق مختلف علاوه بر شباهت ها، تفاوتهایی نیز دارد.
مثلا در ساری اعتقاد دارند اگر در شب چله پیر زن گریه کند هوا بارانی می شود، اگر پنبه را از توی لحاف خود بیرون بریزد برف خواهد بارید. اگر گردنبند خود را پاره کند حضرت صاحب زمان (ع) ظهور می کند و دنیا آخر می شود و هر کس در شب چله یک قاچ هندوانه بخورد در طول سال به درد دندان مبتلا نمی شود. شب چله را شب خدا می دانند و می گویند هر کس در این شب دعا بکند، خداوند دعایش را مستجاب می کند.
آملی ها می گویند در چنین شبی هر که هندوانه بخورد در طول سال به خفقان و گرفتگی قلب دچار نمی شود و هم چنین اگر کسی تا صبح کنار جوی بیدار بماند و ظرف مسی را در دست گرفته و مرتب بگوید: مثلا کاسه طلا کاسه طلا… در سپیده دم کاسه مسی طلا می شود.
مردم تنكابن يا شهسوار معتقدند خوردنی های شب چله باید چهل رقم باشد و خوردن هندوانه شب اول چله از گرمای تابستان سال دیگر جلو گیری می کند.
در بابل این شب با افسانه ای کهن همراه است. آنها بر این عقیدهاند که در شب یلدا در یک لحظه ی بخصوص که زمان آن معلوم نیست تمام موجودات در پیشگاه خداوند سر تعظیم فرود می آورند، درختان خم می شوند، آب های رونده گل آلود می شود و تمام این ها در یک چشم به هم زدن صورت می گیرد و هر کس هر آرزویی بکند برآورده می شود.
افسانه ای در بابل در این باره وجود دارد که می گوید:
زن جوانی با شوهر و مادر شوهرش در یک خانه زندگی می کرد. شب چله بعد از این که مراسم آن را به جا می آورند، زن و شوهر به اتاق خود می روند که بخوابند، زن رو به شوهر کرد و گفت:« من امشب می خواهم تا صبح بیدار بمانم تا لحظه ای که درختان تعظیم می کنند را ببینم.» شوهر می خوابد و زن جانماز پهن می کند و به نماز خواندن و دعا کردن مشغول می شود و در ضمن چشم از درخت وسط حیاط بر نمی گیرد، تا در لحظه ی موعود به متکای زیر سر شوهرش اشاره کند و بگوید: « متکا طلا شو!».
خلاصه مدتی گذشت و زن ناگهان متوجه شد که درختان خم شده اند، دست پاچه شد و به جای این که بگوید متکا طلا شو گفت:«شوهرم، طلا شو.» بی درنگ شوهر خفته و بی خبر طلا شد.
بعد از این، زن خیلی افسرده و ناراحت شد و پیش خود گفت: جواب مادرشوهر و خویشانم را چه بدهم؟
فکری به خاطرش رسید و فوری به حیاط خلوت منزل که آن را پشت حیاط می گویند رفت و گودالی کند و جسد طلا شده را در آن پنهان کرد.
صبح که همه ی اهل خانه از خواب برخاستند، زن از یکایک آن ها سراغ شوهرش را گرفت، آنان هم اظهار بی اطلاعی کردند. خلاصه یک سالی از این قضیه گذشت و دوباره شب چله فرا رسید. این بار زن از مادر شوهرش خواست تا اتاقی در اختيارش بگذارد که شب را به تنهایی در آن به سر برد و پاسی از نیمه شب گذشت و همه به خواب رفتند و زن به پشت حیاط رفت، زمین را کند و جسد شوهرش را که همان طور سراپا طلا بود از گودال در آورد و به اتاق خودش آورد و پهلویش نشست و به خواندن نماز و دعا کردن مشغول شد تا لحظه ی تعظیم فرا رسید. زن بلافاصله گفت: «شوهرم آدم شو.» چند لحظه ی بعد، مرد عطسه ای کرد و از خواب برخاست و رو به زنش کرد و گفت: « زن! هنوز دعا کردن تو تمام نشده است؟»
تمامی حقوق مطالب برای "وب سایت روستای ایمن آباد و کروکلا بابل"محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.
طراحی و اجرا : کلکسیون طراحی