
امروز آخرين روز از گراميداشت مقام ممتاز زن و جايگاه بلند مادر است، به همين بهانه بر آن شديم تا به سراغ مادر مادران روستايمان برويم.
مادري ۱۰۵ سـاله با
۷ فرزنـد ،
۴۰ نـوه ،
۸۸ نتيجـه و
۳۵ نبيـره.
يعني ۱۷۰ نفر عضو خانواده ايشانند.
بدون احتساب عروس ها و دامادها. چون مي گويند عروس و يا داماد هم جزو خانواده به حساب مي آيند. خانواده بزرگ بابايي.
بزرگترين فرزندش محمود، ۷۹ سال دارد و در ايمن آباد شمالي زندگي مي كند.
بزرگترين نوه اش سيد حسن هاشمي نام دارد و ۶۲ ساله است.
بزرگترين نبيره اش دختري ۱۶ ساله به نام فاطمه است.
كوچكترين عضو خانواده نيز دختري ۱۴ ماهه به نام مانيسا مي باشد.
بهتر است بگوئيم مسن ترين فرد روستا در حال حاضر، با ۱۰۵ سال عمر و داراي پرجمعيت ترين خانواده روستاي ايمن آباد و كروكلا، بخش لاله آباد و شايد شهرستان بابل، با ۱۷۰ نفر اعضاي خانواده كه از نسل ايشانند.
در منزلِ فرزند ۷۱ ساله اش شيداله كه آخرين پسر خانواده است، زندگي مي كند. بهتر است بگوئيم شيداله در منزل مادرش به سر مي برد. چون آخرين پسر خانواده است و بر اساس سنت ديرينه روستا، خانه پدري متعلق به آخرين پسر خانواده است تا نگهدار و پرستار والدين باشد.
سر حال است. خوب سخن مي گويد و حافظه نسبتا” خوبي دارد.
هيچ گونه دارويي مصرف نمي كند، هيچ گونه پرهيز غذايي ندارد و در سلامت به سر مي برد. خواب راحتي نيز دارد.
به دليل زمين خوردگي در سال هاي نه چندان دور، گاهي از درد دست و پايش مي نالد به همين دليل حركت از پله هاي خانه اش برايش دشوار است.
از آنجايي كه فرزند ملّا حسن ايماني مي باشد، آيت الكرسي و ساير آيات و مسائل ديني از جمله اصول و فروع دين را، خوب مي داند و همچنان بطور دقيق، آنرا بر زبان جاري مي كند.
محرم خانم ايماني ايمني، متولد سال ۱۲۹۲ هجري شمسي، از روستاي ايمن آباد بابل است. پيرترين فرد روستا و مادر تمامي مادران روستايمان ايمن آباد و كروكلا.
شناسنامه اش سالروز تولدش را ۱۲ مردادماه ۱۲۹۲ نشان مي دهد، اما خودش مي گويد ۴ و يا ۵ سالي كمتر در شناسنامه اش سنّش درج شده است. از زبان زنده ياد حاج سيد مختار حسيني نيز اين سخن را فرزندانش بسيار شنيده اند، اين است كه سن واقعي ايشان را مي توان حداقل ۱۰۵ سال عنوان نمود.
چهره اي بسيار بسيار مهربان دارد و رخساري سپيد. از اندازه انگشتان دست و پر چين و چروكش مي توان اين را فهميد كه در جواني بانويي تنومند و قامتي سرو گونه داشته است. رنگ چشمانش متفاوت از ديگر مردمان روستا و همه و همه اينها، ذهن ها را به سمت انسانهايي با نژاد روس مي كشاند. رنج و سختي فراواني را پشت سر گذاشت كه با تجربه ها، از ديدن چهره و رخسارش، مي توانند به اين مهم پي ببرند.
پدرش ملّا حسن ايماني(ره) اهل روستاي درزيكلاي بزرگ بابل است كه در سال هاي ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ ملاي مكتبخانه روستايمان بوده است و مادرش ساره كه خود اهل روستاي قمي كلا بود.
دوران كودكي را در روستا و در كنار خانواده همانند ساير دختران آن زمان روستا، كه وظايفي چون شستن رخت و لباس، نظافت منزل، پخت و پز، آوردن آب از چشمه، كار در دنگ سر، رسيدگي به دام بويژه گاو، وجين در زمين پنبه زاري، باغچه و بويژه آموختن دروس مكتبخانه اي در كلاس درس پدر بويژه در منزل، پشت سر مي گذارد.
پس از يادگيري خواندن و نوشتن، همانند ديگر دختران روستا به كار خانه مشغول مي شود، بر حسب عادات مرسوم آنزمان زندگي مردم روستاي ايمن آباد و كروكلا.
يكي از زنان هنرمند گُلكاري روي پارچه، ترمه دوزي و كار روي لباس زنان روستا بوده است. روي پارچه اي به نام قميس گل آرايي مي كرد و از اين راه، پول ناچيزي نيز به دست مي آورد.
۱۳ فروردين سال ۱۳۱۱ يعني در سن ۱۹ سالگي با فردي به نام علي بابايي ۲۷ ساله (۱۲۸۴- ۱۳۴۳ ه. ش) كه پسر خاله اش بوده است و اهل درزيكلاي بزرگ، ازدواج مي كند. حاصل اين ازدواج ۷ فرزند است به نام هاي رقيه خانم، محمود، ذكريا، راضيه، شيداله، عاليه و جمعه متولدين سال هاي ۱۳۱۲، ۱۳۱۴، ۱۳۱۸، ۱۳۱۹، ۱۳۲۲، ۱۳۳۲ و ۱۳۳۴ .
فرزند ارشدش كه شهريور ماه سال ۱۳۹۲ فوت كرد ۸۰ سال سن داشت و آخرين فرزندش را در سن ۴۲ سالگي اش به دنيا مي آورد و در حال حاضر ۶۰ ساله است.
با رفتن همسرش به سربازي در سال ۱۳۱۴ كه دومين فرزندش يعني محمود را در شكم داشت، روزهاي سختي را پشت سر مي گذارد. بدان اندازه كه لقمه غذايي براي خوردن نداشتند. همسرش عليوقتي متوجه به دنيا آمدن فرزندش مي شود به هر شكل ممكن مرخصي مي گيرد و وقتي به خانه مي رسد مي بيند همسرش از گرسنگي توان حركت ندارد. به سراغ كربلايي علي هاشمي (فرزند فضل اله و كدخداي وقت كروكلا) مي رود و به او تندي مي كند كه كدخداي ده، چگونه خبري از همسر و فرزندانش نمي گيرد كه از گرسنگي حتي توان سخن گفتن ندارند!! كربلايي علي نيز با عذر خواهي دستور مي دهد كيسه برنجي از انبار به او بدهند. علي بابايي كيسه برنج را به دوش مي كشد و با پختن برنج آرام آرام لقمه هاي كوچكي در دهان همسرش مي گذارد و دخترش رقيه خانم. و اين شد كه مي توان گفت از مرگ ناشي از گرسنگي نجات يافتند.
محرم خانم ايماني شغلش خانه داري بوده است و برنجكاري و پنبه كاري همسرش، مهمترين منبع در آمد خانواده. با كار در باغچه و عمل آوري سبزيجات، و انواع سيفي جات مثل سيب زميني، سير، پياز، گوجه فرنگي، بادمجان و … و بويژه دامداري نيازهاي اوليه خانواده تامين مي شد كه توسط او و دخترانش انجام مي شد.
مرگ زود هنگام همسرش علي در سال ۱۳۴۲ يعني در سن حدود ۶۰ سالگي، محرم خانم ۵۰ ساله را دچار مشكلات فراواني نمود. آنهم با داشتن عاليه و جمعه ي ۱۱ و ۹ ساله.
بهر حال بچه ها بزرگ مي شوند و همه با هم با كمك هم چرخ زندگي را مي چرخانند تا ازدواج نموده و مستقل مي شوند.
چندان عروسي هاي قديم را به ياد نمي آورد اما چين شلوار و سكه هاي ريز آويزان بر انتهاي دامن هاي زنان روستا و به قول خودش زنگوله ها(زنگله اي كه چمِر چمِر كرده)، در رقص هاي سنتي و دسته جمعي يا سماع هاي زنان روستا را خوب به ياد مي آورد و در ادامه با لبخند زيبايي بر لب، چهره جذابتري مي يابد.
يادي از باجي آتش افروز مي كند كه هم لـله وا مي زد و هم خواننده روستا بود و صدايش را سر مي داد، بويژه در شب نشيني ها يا شونيشت ها، با غذايي مثل باكله پته و هنگام باز كردن پنبه. به قول خودش ” باجي قِشنگ خونِش كرده، قِشنگ لـلِه هم زوئه ” ( هم خوش صدا بود و هو خوب لـله وا مي زد)
ناگهان شعري را به ياد مي آورد:
عروسي دوُنه ره ، دكنين لگِن اميرالمومنين بزنه قدِم
امه عاروس داماد بهوون خِش قدم صل علي محمد صلوات بر محمد
( برنج عروسي را در لگن بريزيد، شايد اميرالمومنين قدم به خانه ما بگذارد. و عروس و داماد ما خوش قدم شوند، سلام و صلوات بر محمد پيامبر خدا و خاندانش)
مي گويد بسيار عروسي را دوست دارد و شادي را مي پسندد و دوست دارد عروسي تمامي نوه هايش را ببيند.
مادر بزرگوار، محرم خانم ايماني ايمني به همراه همسر و فرزندانش، پس از گذشت ۴۰ بهار از زندگي اش به روستاي بالاكروكلا مي آيند و در همين مكاني كه فرزندش شيد اله زندگي مي كند، زندگي شان را ادامه مي دهند.
فرزندش شيداله مي گويد روزي ده عدد قرص جزو غذاي روزانه من است اما مادرم، هيگونه قرصي مصرف نمي كند حتي در طول زندگي اش به جز يكي دو بار.
آرزوي ديرينه پيرترين فرد روستا و مادر مادران روستا، رفتن به زيارت خانه خداست. اما مي گويد ” پيل كوئه ” (پول كجاست؟)
آرزو كردن و آرزو داشتن بد نيست اما پولش را فراهم كردن دشوار است.
در ۲۰ فروردين ۱۳۹۴ كه جشنواره غذاهاي محلي در ايمن آباد برگزار مي شود و همزمان با روز مادر است از سوي پايگاه مقاومت بسيج و وبسايت روستا از ايشان تقدير به عمل مي آيد. در اين مراسم نایب رئیس ورزش های روستایی و بومی محلی بابل، آقای حاجی زاده با شنيدن آرزويش، قول تامين هزينه سفر حج را قبول مي كند اما شرايط جسمي اش اين اجازه را به فرزندانش نمي دهد تا او را به اين سفر معنوي ببرند.
آياتي از قرآن و سوره ياسين و الرحمان را براي مان مي خواند. آرامشش بيشتر مي شود. عشق خاصي به پيامبر(ص) و معصومين(ع) دارد.
مي گويد الآن راحتي شده است، آب لوله كشي، برق، سوخت، خودرو و … به خانه ها آمده است، اما باز بعضي ها نا شُكري مي كنند.
يادي از رفتنش به دنگ سر مي كند براي جدا كردن شلتوك از برنج و سختي كار در آنجا و مزد هشت به يك. يادش به خير… سر را به سمت باغچه حيات خانه بر مي گرداند و نفسي مي كشد… انگار روزگار سختي بود.
از عروسش يعني زنده ياد خانم كبوتر حسين نيا (همسر شيداله) بسيار ياد مي كند كه با نهايت عشق و علاقه از او نگهداري و پرستاري مي كرد. دلتنگش مي شود و در ادامه بسيار قدرداني مي كند از عروس شيداله يعني خانم سميه صفر زاده كه پس از مرگ مادر شوهرش، در حال حاضر عاشقانه و بدون منّت و يا حتي نگاهي سرد، به نگهداري و پرستاري او مي پردازد.
گفتيم خداوند به شما طول عمر بيشتري عنايت كند. گفت:
عمر زيادي رحمت نيست زحمت است. دوست دارم زودتر از اين دنيا بروم تا بيش از اين زحمت فرزندانم را زياد نكنم، هر چند فرزندانم با نهايت عشق و از ته دل نگهداري ام مي كنند اما از اينكه (دستِشِمِه) پرستاري ام مي كنند برايم مشكل است.
به فرزندانش نصيحت و سفارش مي كند مواظب خودشان باشند، با هم مهربان باشند و رفت و آمد كنند.
دعايش سلامتي و دلخوشي فرزندانش است. چرخ خودروي شان بچرخد و بيشتر به او سر بزنند.
با دستان پينه بسته و پاهاي سراسر چين و چروكش كه زحمت و تلاش شبانه روزي عاشقانه را به ذهن ها گسيل مي كند، دست تكان مي دهد و خدا حافظي مي كند.
هنگام خدا حافظي انگار تازه او را زيارت كردي و دوست داري بنشيني و پشتكار و مقاومتش را در حوادث روزگار ۱۰۵ ساله ي گذشته اش، به تماشا بنشيني.
محرم ايماني ايمني سرانجام در صبحگاه روز چهارشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، بر اثر كهولت سن در خانه اش در روستاي بالاكروكلا، قلبش پس از ۱۰۶ سال تپيدن از تپش مي ايستد و به ديار معبودش مي شتابد.
روحش شاد و يادش گرامي باد
خداوند او را مورد رحمت بيكران خودش قرار دهد.
تمامی حقوق مطالب برای "وب سایت روستای ایمن آباد و کروکلا بابل"محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.
طراحی و اجرا : کلکسیون طراحی