شما اینجا هستید   |

    زنان : نامه اي به پسرم، به قلم مادري از روستاي مان

در دنیای صنعتی و ماشینی امروز کمتر مادری است که  جدای از دغدغه های خوراک، پوشاک و همچنین رسیدگی به درس و مشق فرزند یا فرزندانش، دقایق و یا ساعتی را به این بیاندیشد، که چگونه حرف دلش را بهتر به عزیزانش بگوید. آیا نوشتن نامه راه مناسبی است؟

در این گفتار می خواهیم نامه ای که توسط یکی از مادران روستا خطاب به فرزندش نوشته شده و به ایمیل وبلاگ روستا نیز ارسال شده است با هم بخوانیم.

 

 در روستای ما هستند مادرانی که همچنان دست به قلم شده و برای همسر و فرزندانشان نامه می نویسند، نامه ای که معجزه می کند. شاید کمی خنده دار به نظر برسد فرزندم و همسرم در کنار من هستند زیر یک سقف،دیگر ، نامه  چه تعریفی می تواند داشته باشد؟! 

 سیده صدیقه هاشمی فرزند مرتضی، مادری است همانند دیگر مادران روستا.

 او دیپلم رشته کودکیاری را در سال ۱۳۷۱ از هنرستان پروین اعتصامی بابل اخذ می کند و در مجتمع ولایت روستا یا همان مدرسه ابتدایی و راهنمایی پسرانه روستایمان مشغول خدمتگزاری است.

نامه ی او به تنها پسرش را با هم مرور می کنیم.

 

 ****************************************************

بنام او که هستی ام، در هستی اش رقم خورد

سلام،

سلام به تو پسر خوب و قشنگم،

امیدوارم که حالت خوب باشد و در پناه ایزد منان، روزگار را به خوبی و خوشی سپری کنی.

جان کازویی می گوید: اگر  به آینده نیندیشید، هیچگاه آینده ای نخواهید داشت.

بیا گلم و برایم بگو که زندگی را درچه می بینی؟

 زنده بودن یا زندگی کردن.

اگر می خواهی زندگی کنی باید هدف داشته باشی و هدف تو باید از توانت فراتر باشد.

 باید باور داشته باشی که مغز انسان مانند یک کش  می ماند که هرچه بکشی کش می اید. پس تا می توانی تلاش و کوشش بسیار کن که هیچ کس از تلاش کردن به هلاکت نرسید، بلکه به قلّه های بلند خوشبختی صعود کرد.

پسرم بسان مورچه ای باش که یک دانه اگر ۳۰ بار از دهانش بی افتد او بر می گردد و دانه رابر می دارد.

فرزندم، من یعنی مادرت چون یک باغبان مهربان و دلسوز همواره سعی می کنم نیازهای روحی و مادی تو را برآورده کنم و نگذارم که نهال زندگی ام، زخمی شود و شته هایی را که به درخت وجود تو آسیب وارد می کنند سم پاشی کنم.

ولی پسر زیبا روی من این درست  نیست؛رابطه ی من با تو قصه یک باغبان و یک درخت نیست.

چرا که اگر باغبان ببیند که نهالش را آفت زده و میوه اش در حا ل پوسیدن است، اگر تلاش خویش رابرای دفع آفت بی نتیجه ببیند، می دانی چه می کند؟

براستی میدانی چه می کند؟

فقط کمی بی اندیش؛

بگذار که من برایت بگویم.

این باغبان قصه ی ما، تبر را برمی دارد و درخت را ازبیخ و بن بر می کند تا این آفت به نهالهای دیگر آسیب نرساند و هم اینکه، زحمتی بی نتیجه به پای این نهال نکشد.

 ولی عزیز دلم، تو آن نهال نیستی که من بتوانم تبر را بر شاخ و برگ و ریشه هایت فرود آورم و تو را از بنیان بر کنم.

 تو نیمی ازوجودم… نه…. نه… تو همه ی وجودم هستی که خداوند یکبار دیگر مرا به خودم هدیه داده است.

تو  قشنگ ترین حادثه ی زندگی ام  هستی و من سعی می کنم که همواره راه درست را در زندگی به تو نشان دهم و راه را از چاه به تو بشناسانم.

ولی ای همه ی هستی من، این تنها کافی نیست، بلکه توهم باید بخواهی که دراین راه دشوار، یاری ام کنی و مرا به دوستی خود برگزینی و به من اعتماد داشته باشی.

روسو می گوید: هر بدبختی که به من رسید از اعتماد و اطمینان به دوستانم بود.

پسرم، آنگاه که قدم به جلو بر می داری و چهره ی تو شاداب تر  و جوان تر می شود نگاهی به پشت سرت بی انداز و ببین ……

 اگر دقت کنی می بینی که  یک چین بر چین و چروکهای صورت مادرت اضافه شده است.

دیگر چیزی برای گفتن ندارم، جز آنکه تو ، آن جوانی هستی که من، از آن گذشتم و به پیری رسیدم.

پس برای هدفی بزرگ تلاشی بی پایان داشته باش.

ترا به خدا می سپارمت که خود، نگهدارت باشد.

 

 

 

بیائیم ماهم  نصیحت و سفارش پدرانه یا مادرانه خود را به فرزندمان، روی کاغذ بیاوریم.

حتی به همسرمان نامه بنویسیم و معجزه ی آنرا در زندگی خود مشاهده کنیم.

دسته بندی : زنان
به اشتراک بگذارید : | | |