شما اینجا هستید   |

 

 زنده یاد سید احمد هاشمی کرویی متولد پنجم تیرماه ۱۳۲۸ می باشد که در روستای کروکلا به دنیا می آید. پدرش سید عیسی که در سال های ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۷ کدخدای این روستا بود و در سال ۱۳۶۹ در سن ۷۹ سالگی فوت می کند و مادرش باجی خانم کریمی(خواهر شهید رمضان کریمی) می باشد که در سال ۱۳۷۹ به دیار باقی می شتابد.

 

 

سید احمد به همراه برادر ناتنی اش سید محمود در سال ۱۳۳۵ و در سن حدود هفت سالگی وارد مکتبخانه روستا(یکشنبه بازار فعلی) می شوند و نزد ملا عبداله سالاریه به آموختن دروس مکتبخانه ای می پردازد که به ترتیب ابتدا حروف الفبا، عم جزء و  قرائت قرآن را می آموختند و سپس، کتاب خزائن که درباره سرگذشت پیامبران و تعدادی از معصومین(ع) بوده است، آموزش داده می شد.

 

جوهری کتابی بود سنگین برای بعضی از نوآموزانِ ملاخانه، که بعضی ها حتی مجبور به ترک تحصیل می شدند، سپس کتابی به نام سید علیشاهِ نوظهور که با حروف شکسته نستعلیق کتابت و نوشته شده بود، ادامه درس ملاعبداله سالاریه، ملای مکتبخانه ی روستا بود.

 

بخشی از تاریخ دین اسلام در کتابی به همین نام یعنی تاریخ اسلام بعد از خزائن تدریس می شد و کسانی که از این مرحله به درستی عبور می کردند، به عنوان فارغ التحصیل از درس مکتبخانه ی ملاعبداله، از تحصیل و کسب علم فارغ التحصیل می شدند. آنانی که وضع مالی خوبی داشتند برای دوره دبستان به بابل می رفتند و ادامه تحصیل می دادند که پدرش عسیی همین برنامه را برای پسرانش داشت.

 

 

در اوائل سال ۱۳۳۸ یعنی پس از سه سال، دوره های مکتبخانه را با موفقیت پشت سر می گذارند. در تابستان همان سال، حمام روستا به دلایلی کارش را متوقف می کند(حمام تاریخی روستا ساخته میر صفی لاله آبادی در سال ۱۲۳۰) و پدرش عیسی پس از ۲۰ روز، آنها را به حمامی در روستای اندیکلای بابل می برد. پدرش دوستی به نام قاسم دارد و نهار را در خانه اش دعوت می شوند. او متوجه ساخت یک ساختمان جدید در همسایگی شان می شود و متوجه می شوند، این ساختمان در حقیقت دبستان روستاست که از اول پاییز ۱۳۳۸ کارش را آغاز می کند. لذا به دلیل نزدیکی راه، سید احمد و محمود در این مدرسه ثبت نام می شوند.

 

 

دو برادر به همراه آقایان احمد طوقانی(فرزند ابراهیم)، ابراهیم یا اسماعیل هاشمی(فرزند کریم و برادر رحمان)، قربان احمدی(برادر مراد احمدی) و مرتضی هاشمی(فرزند غلامحسین) در پایه اول و دوم کارشان را آغاز می کنند. اولین مدیر مدرسه قدرت اله احمدزاده نام داشت که اهل مظفر کلای بابل بود. دو برادر به همراه احمد طوقانی به کلاس دوم می روند و بقیه در کلاس اول ثبت نام می شوند.

 

 

سید احمد طی این چند سال به عنوان شاگرد اول دبستان مطرح می شود و در سال ۱۳۴۲ برای تحصیل در پایه ششم ابتدایی، به دبستان بدر بابل که در سال ۱۲۹۲ تاسیس شده بود، ثبت نام می شود. او رتبه اول را بین دانش آموزان ششم ابتدایی به دست می آورد. درس ریاضیات، املا و انشا را نمره ۲۰ می گیرد و در درس تاریخ و جغرافیا نمره ۱۸ را به دست می آورد.

 

 

امتحانات نهایی در مدرسه صبوری بابل واقع در چهارشنبه پیش برگزار می شود و سید احمد رتبه نخست مدارس بابل را در میان دانش آموزان کل شهرستان به دست می آورد.

 

در تابستان ۱۳۴۳ جشنی در مدرسه شاپور(امام خمینی فعلی) برگزار می شود که از او تجلیل می شود. احمد در مراسم حضور ندارد و سید فضل اله پسر حاج قدرت اله هاشمی که در مراسم حضور دارد، خود را به عنوان پسر عمویش معرفی می کند و جایزه اش را که یک گلدان بزرگ است تحویل می گیرد، به روستا می آورد و تحویل پدر سیداحمد یعنی زنده یاد عیسی هاشمی می دهد. سیدعیسی از پسرش شادمان تر است که احمدش میان دانش آموزان کل شهر رتبه ممتاز را کسب نموده است.

 

 

سید احمد در پاییز ۱۳۴۳ در دبیرستان شاپور بابل ثبت نام می شود و تا سال ۱۳۴۹ شش ساله ی دبیرستان را در رشته علوم طبیعی سپری می کند. به همراه دوستانش در استرآبادی محله بابل، خانه ای اجاره می کنند و به تحصیل می پردازند.

 

 

در سال نهم به دلیل مشکلات مالیِ پدر و تامین نشدن هزینه تحصیل و اجاره منزل، درس را رها می کند و برای کار وارد نیروی دریایی ارتش شاهنشاهی آنزمان در بابل می شود. به همراه تعدادی از دوستان خانه ای به ارزش ۲۵ تومان اجاره می کنند و با فروش برنجی که پدرش به او می داد دوباره به تحصیل خود ادامه می دهد.

 

 

سید احمد هاشمی به عنوان یکی از دانش آموزان ممتاز مدرسه با معدل ۱۷/۶۲ از دبیرستان شاپور بابل در خردادماه سال ۱۳۴۹ به عنوان اولین دیپلم روستا، گواهی نامه دیپلم خود را دریافت می کند.

 

 

در همان سال در کنکور سراسری شرکت می کند و در رشه شیمی در دانشکده ملی اراک پذیرفته می شود. برای ثبت نام در این دانشکده هزینه ای بالغ بر ۴۰۰۰ تومان برای ثبت نام باید پرداخت گردد، که توان مالی اش پاسخگو نیست.

 

 

وامی را که دانشکده از سوی بانک صادرات پرداخت می کند با ضمانت شخصی به نام آقای مشتاقی که رئیس شورای مردمی اراک است و کنار رئیس بانک نشسته است، حل می شود و ثبت نام صورت می گیرد آنهم به امید پرداخت به موقع اقساط آن.

 

 

شرایط دشوار اقتصادی، مهمترین عامل رها نمودن دانشگاه می شود و برای خدمت سربازی به ساری (مرکز استان مازندران) می رود و به دلیل دارا بودن گواهی نامه دیپلم، به عنوان سپاه عدالت که بخشی از خدمات دادگستری آن زمان می باشد مشغول خدمت می شود. او به اهواز اعزام می شود و به عنوان مامور ابلاغ، دوره سربازی اش را سپری می کند.

 

با شخصی به نام محمدرضا یوسف لنگایی اهل تنکابن آشنا می شود و خانه ای در اهواز اجاره می کنند. در یک نزاع خیابانی توسط شهربانی بازجویی می شوند و در عین حال از سوی دادگستری، توبیخ. عذرخواهی آنان مورد پذیرش قرار می گیرد اما تنبیه جای خودش باقیست. او را با عنوان منشی دادگاهِ بخشِ مستقلِ چابهار، به سواحل عمان تبعید می کنند و دوستش هم در خاش  حدود ۱۸۰ کیلومتری زاهدان منتقل می شود.

 

 

سید احمد در سال ۱۳۵۲ پس از ۲۴ ماه، گواهی نامه پایان خدمت سربازی را دریافت می کند و به روستا بر می گردد. تابستان همان سال در کنکور سراسری شرکت کرده و در رشته کشاورزی در دانشگاه ملی همدان پذیرفته می شود، اما باز هم به دلیل مشکلات مالی و عدم توان پرداخت هزینه ۴۰۰۰ تومانی این دانشگاه، نمی تواند به تحصیل دانشگاهی بپردازد.

 

 

در تهران با شخصی به نام قاضی الحسینی، معروف به رافتی که از دوستان کرمعلی کریمی(عموی مادرش) بوده است برخورد می کند و به او خبر جذب نیرو در آموزش و پرورش کشور را می دهد.

 

سید احمد یکماه بعد، در آزمون استخدامی آموزش و پرورش در تهران شرکت می کند که با قبولی در آزمون به استخدام آموزش و پرورش در می آید. مهرماه سال ۱۳۵۲ در دبستان لی لی و علی قدوسی در روستای رمنت بابل، مشغول تدریس می شود و در سال ۱۳۵۷ ایشان در مقطع دبیرستان به تدریس خود ادامه می دهد.

 

سید احمد برای ادامه تحصیل در دانشگاه در سال ۱۳۵۴ در دانشگاه سپاهیان انقلاب( انقلاب سفید شاه و ملت) در تهران که بصورت نیمه حضوری ارائه می شد شرکت می کند و پذیرفته می شود. او ۵۷ واحد یعنی سه ترم را پشت سر می گذارد که به دلیل مخالفت با حکومت پهلوی،  این دانشگاه را رها می کند.

 

سید احمد اعتقاد دارد رسیدن به قدرت از راه خشونت محکوم است، چون هیچگاه به دموکراسی ختم نمی شود و خیزش مردم از راه مسالمت آمیز فعلا” نتیجه نمی دهد.

 

 

زنده یاد سید احمد هاشمی در سال ۱۳۵۷ به نشانه اعتراض نسبت به حکومت پهلوی، اعتصاب کرده و به مدت  ۵ ماه از تدریس و حضور در مدرسه کناره گیری می کند. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ کشورمان ایران، در سال ۱۳۵۸ به عنوان معاون مدرسه رهنمایی روستای احمد چاله پی به فعالیت خود ادامه می دهد.

 

 

 ایشان در سال ۱۳۶۳ به دلیل ارائه مباحث سیاسی در مدرسه، پس از حدود ۱۱ سال سابقه ی کار در آموزش و پرورش، از این سازمان اخراج می شود و برای گذران زندگی به خرید و فروش گلیم های قدیمی و فرش های ابریشم می پردازد و حدود ۱۲ سال در مسیرهای ترکیه، سوریه و لبنان به این کار ادامه می دهد. ایشان از کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق، بلغارستان و ارمنستان نیز برای تجارت فرش و آشنایی با فرهنگ این کشورها، دیدن می کند.

 

 سید احمد در سال ۱۳۷۸ در یک معامله تجاری تمامی سرمایه اش را از دست می دهد و به روستا بر می گردد و در زمین کشاورزی به شیوه نصفه کاری به زراعت برنج می پردازد.

 

 ایشان در سال ۱۳۸۵ و در سن ۵۷ سالگی با خانم ۴۵ ساله ای از شهر زیراب سوادکوه، ازدواج می کند و صاحب دختری به نام بهار(فاطمه سادات) می شود.

 

 در سال ۱۳۹۰ به بیماری دچار می شود و ضمن دست و پنجه نرم کردن ۴ ساله با این بیماری، ساعت ۱۹ روز چهارشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۴، دفتر زندگی پر فراز و نشیبش، پس از ۶۶ سال عمر، بسته می شود.

بر اساس گفته ی دوستان و تعدادی از اهالی روستا، زنده یاد سید احمد هاشمی یکی از باهوش ترین افراد روستا بوده است که حافظه منحصر به فردی داشته است.

 

زندگی پرفراز و نشیب سید احمد را می توان به صورت کتابی درآورد، که در این مختصر آنرا گنجاندیم.

 

آنچه را که از نظر گذراندیم طی گفتگو با ایشان در بهمن ماه ۱۳۹۲ در مغازه ی خیاطی دوستش آقای تقی کیانی در روستا صورت گرفت.

روح زنده یاد سید احمد هاشمی

پدرش سید عیسی و مادرش باجی خانم کریمی

برادرش محمود و برادرزاده اش مجید

شاد و يادشان گرامي باد

 

 

 

 تهيه و تنظيم: عسکری امینی ایمن آبادی

 

وبسایت روستا پوزش دوباره ی خود را به دلیل سهل انگاری در درج زندگی نامه ی ایشان در حیات ایشان اعلام می دارد که در سال ۱۳۹۲ طی گفتگو با او تهیه شده بود، اما فرصت تایپ و تنظیم را نیافتیم و از طرفی متاسفانه در جریان شدت بیماری ایشان در ماه های پایانی عمرشان نیز نبودیم. برای همسر و فرزندش بردباری و زندگی پرباری را آرزو می کنیم.

دسته بندی : خبرهای مهم روستا
به اشتراک بگذارید : | | |